تاريخ از منظر قرآن

پدیدآورسیدمحمدحسین طباطبایی

نشریهای رسانه

تاریخ انتشار1388/10/14

منبع مقاله

share 495 بازدید
تاريخ از منظر قرآن

علامه سید محمد حسین طباطبايى
الميزان ج‏2 ص 463

كلمه "تاريخ" بر وزن "تعريف" مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمان پديد آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستان‏شناسى و طبقات الارض نيز استعمال مى‏شود، و گفتار ما در معناى لغوى آن يعنى تاريخ نقلى است و تاريخ نقلى عبارت است از ضبط حوادث كلى و جزئى، و نيز نقل آن و گفتگو پيرامون آن.
بايد دانست كه بشر از قديم‏ترين عهد زندگى و زمان وجودش در زمين به ضبط حوادث اهميت مى‏داده، و تا آنجا كه ما مى‏دانيم در هر عصرى از اعصار عده‏اى ديگر هم يا به ذهن مى‏سپرده‏اند، و يا يادداشت نموده و يا كتاب تاليف مى‏كرده‏اند، و عده‏اى ديگر هم آنچه را كه آنان ضبط كرده بودند دست‏به دست مى‏گرداندند، و پيوسته انسان در جهات مختلف زندگى خود از تاريخ استفاده مى‏كرده، يا در طرز تشكيل اجتماع از تاريخ الگو بر مى‏گزيده، و يا از سرگذشت گذشتگان عبرت مى‏گرفته، و يا داستان‏سرائى مى‏كرده، و يا با نقل آن شوخى و تفريح مى‏كرده، و يا در مسائل سياسى، اقتصادى، صنعتى و يا غير آن مورد استفاده قرار مى‏داده‏اند.
ليكن فن تاريخ با اين همه شرافت و منافع كه دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، و از اين به بعد هم خواهد بود، و اين دو عامل تاريخ را از صحت طبع، و صدق بيان به سوى باطل و دروغ منحرف كرده است.
دو عامل مهم همواره در فن تاريخ دخالت كرده و موجب فساد و بى اعتباري آن گشته‏اند
عامل اول: حكومت‏هاى خودكامه‏اى بوده كه به حكم خودكامگى و داشتن قوه و قدرت، هر چيزى كه به نفعش تمام مى‏شد، اشاعه مى‏داده است، (هر چند دروغ محض مى‏بود)و هر چه را كه به ضررش تمام مى‏شده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مى‏گرفته است، (هر چند كه صدق محض مى‏بود)و يا آن را به صورتى اشاعه مى‏داد كه باز به نفعش تمام شود، و اين چيزى نيست كه كسى در آن ترديد داشته باشد(اصلا اقتضاى خودكامگى همين است و همواره به چشم خود مى‏بينيم)كه اينگونه حكومت‏ها باطل و دروغ را به لباس حق و صدق در مى‏آورند، و به خورد مردم مى‏دهند علتش هم اين است كه انسان چه فرد فردش و چه مجتمعش، بر اين فطرت مفطور شده و به هر جور كه ممكن باشد منافع را به سوى خود جلب نموده، و ضررها را از خود دفع مى‏كند، و كسى كه كمترين شعورى داشته باشد و بتواند اوضاع حاضر عصر خود را درك نموده و در تاريخ امت‏هاى گذشته و حتى امت‏هاى خيلى دور نظر بيفكند، اين حقيقت را مى‏بيند.
عامل دوم: متهم بودن بينندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاريخى، و نيز آن كسانى است كه از ايشان نقل مى‏كنند، و يا در كتاب خود مى‏آورند، و چون ما مى‏دانيم كه اين دو طايفه، خالى از احساسات باطنى و يا تعصب‏هاى قومى نيستند، و در آنچه كه تحمل مى‏كنند و يا در باره آن داورى مى‏نمايند حب و بغض و يا تعصب‏هاى درونى را دخالت مى‏دهند، براى اينكه حاملين اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اينكه حكومت در اعصار ايشان حكومت دين بوده، و قهرا خود آنان متدين به يكى از اديان و مذاهب بوده‏اند، و احساسات مذهبى و تعصبات قومى در ايشان شديد بوده، قهرا اخبار تاريخى آنان از آن جهت كه يك حدى از آن به احكام دين بر مى‏خورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.
همچنانكه امروزه به چشم خود مى‏بينيم احساسات و تعصب‏هاى شديدى كه مردم مادى نسبت‏به آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و عليه دين و عقل دارند باعث‏شده كه خبرنگاران امروز آن تعصب‏ها را در اخبارى كه مى‏دهند و يا مى‏نويسند دخالت دهند، همانطور كه گذشتگان در آنچه ضبط كرده و نقل نموده‏اند، دخالت داده‏اند.
و از اينجا است كه مى‏بينى هيچ نويسنده‏اى كه متدين به دينى و مذهبى است در كتاب خود و گردآورى‏هايش خبرى كه مخالف و بر ضرر مذهبش باشد نياورده، پس اهل هر مذهب هر چه در باره مذهبش نوشته موافق با اصول مذهب خود بوده همچنانكه امروز هم هيچ گفتارى تاريخى در نوشته‏هاى ماديين نمى‏بينى، مگر اينكه از جهتى و به وجهى مذهب ماديت او را تاييد مى‏كند.
عوامل ديگرى كه در گذشته و در عصر حاضر موجب بد گمانى به تاريخ نقلى شده‏اند
از آن دو عامل گذشته، عواملى ديگر هست كه باعث فساد و بى‏اعتبارى تاريخ شده، از آن جمله يكى نبودن وسائل گرفتن خبر، و ديدن واقعه، و ضبط و نقل آن براى ديگران، و تاليف كتابى در باره آن، و حفظ و نگهدارى آن كتاب از پوسيدن و دگرگونى و گم شدن، بوده است، و اين عوامل هر چند امروز در بين نيست(و در اين عصر به آسانى مى‏توان اخبار آن طرف دنيا را در اين طرف گرفت، و حتى با چشم ديد، و آن را به سهولت ضبط نمود، و به وسيله رسانه‏هاى گروهى انتشار داد، و در اسرع وقت چاپ نموده و در كتابخانه‏هاى مدرن از پوسيدن و دگرگونگى و گم شدن حفظش كرد)چون شهرها به هم نزديك شده و وسائل ارتباط بسيار و نقل و انتقال و تحول آسان گشته، ليكن بلاى تاريخ، از جهتى ديگر عمومى شده، و آن مساله سياست است، كه در تمامى شؤون زندگى انسان مداخله مى‏كند، و چرخ دنياى امروز بر محور سياست(كه خود فنى از فنون شده است) دور مى‏زند، و با تحول آن، همه اخبار دنيا ناگهان از حالى به حالى مى‏شود و اين خود عاملى بزرگ و دردى بى درمان است كه آدمى را نسبت‏به تاريخ بدگمان مى‏سازد، حتى تاريخ را به سقوط تهديد مى‏كند.
وجود نواقص و يا به عبارتى ديگر، نواقصى كه براى تاريخ نقلى شمرديم علت عمده بى‏اعتنائى علماى امروز نسبت‏به تاريخ است، و باعث‏شده كه دانشمندان بطور كلى از تاريخ نقلى دورى نموده به تاريخ زمينى(يعنى باستان‏شناسى)روى آوردند و اين علم هر چند از پاره‏اى اشكالات كه در كار تاريخ نقلى بود سالم و به دور است مثلا دستخوش مداخلات حكومت‏ها نشده، و ليكن از بقيه اشكالات خالى نيست، براى اينكه اين دانشمندان نيز داراى احساسات و تعصب‏هائى هستند، اينها نيز تحت تاثير سياست‏ها قرار مى‏گيرند، پس آنچه كه از اسرار باستان‏شناسى خود افشا مى‏كنند نمى‏تواند مورد اعتماد قرار گيرد، ممكن است در آنچه افشا مى‏كنند و در آنچه كتمان مى‏نمايند و تغيير و تبديل مى‏دهند، اعمال سياست كنند، يعنى چيزى را افشا كنند كه واقعيت نداشته باشد، و چيزهائى را كه واقعيت دارد كتمان نمايند، و يا در آن تغيير و تبديلى بدهند.
اين بود حال تاريخ و عوامل متعددى كه از جهات مختلف، آن را تباه كرده و تا ابد هم قابل اصلاح نيست.
بنابر اين چنين تاريخى كه حال و وصفش را ديدى، نمى‏تواند با قرآن كريم در داستان‏هائى كه نقل مى‏كند مقابله كند، براى اينكه قرآن كريم وحى الهى و منزه از خطا و مبراى از دروغ است، پس تاريخ نمى‏تواند با آن معارضه كند، چون تاريخ هيچ پشتوانه‏اى براى ايمنى از دروغ و خطا ندارد، بلكه همانطور كه ديديد دستخوش عوامل كذب و خطا است.

امتياز و اعتبار داستان‏هائى كه در قرآن آمده نسبت‏به عهدين و كتب تاريخ

پس اگر مى‏بينيم اغلب داستانهاى قرآنى(نظير داستان مورد بحث‏يعنى قصه طالوت)، مخالف با نقلى است كه در كتب عهدين(تورات و انجيل)است، نبايد در صحت آنچه كه در قرآن آمده شك كنيم، براى اينكه كتب عهدين، چيزى زائد بر تواريخ معمولى نيست و مانند ساير تواريخ، از دستبرد عوامل بالا، دور نمانده بلكه آن نيز ملعبه آن عوامل قرار گرفته است، علاوه بر اينكه سراينده داستان صموئيل و شارل به نقل كتب عهدين، معلوم نيست كه كيست و به هر حال ما اعتنائى به مخالفت تاريخ و مخصوصا عهدين، با آنچه كه در قرآن آمده نداريم، پس تنها قرآن كريم كلام حق و از ناحيه خداوند تبارك و تعالى است.
از اين نيز كه بگذريم، قرآن اصلا كتاب تاريخ نيست و منظورش از نقل داستان‏هاى خود قصه‏سرائى مانند كتب تاريخ و بيان تاريخ و سرگذشت نيست، بلكه كلامى است الهى كه در قالب وحى ريخته شده، و منظور آن هدايت‏خلق به سوى رضوان خدا و راههاى سلامت است، و به همين جهت است كه مى‏بينيم هيچ قصه‏اى را با تمام جزئيات آن نقل نكرده، و از هر داستان، آن نكات متفرقه كه مايه عبرت و تامل و دقت است و يا آموزنده حكمت و موعظه‏اى است و يا سودى ديگر از اين قبيل دارد، نقل مى‏كند همچنانكه در داستان مورد بحث، يعنى قصه طالوت و جالوت، اين معنا كاملا به چشم مى‏خورد، در آغاز مى‏فرمايد: "ا لم تر الى الملا من بنى اسرائيل"آنگاه بقيه جزئيات را رها كرده و مى‏فرمايد: "و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا..."باز بقيه مطالب را مسكوت گذاشته مى‏فرمايد: "و قال لهم نبيهم ان آية ملكه..."، آنگاه مى‏فرمايد: "فلما فصل طالوت..."، بعدا جزئيات مربوط به داوود را رها نموده و مى‏فرمايد: "و لما برزوا لجالوت...".
و كاملا پيدا است كه اگر مى‏خواست اين جمله‏ها را به يكديگر متصل كند، داستانى طولانى مى‏شد، و ما در گذشته هم آنجا كه داستان گاو بنى اسرائيل را در سوره بقره تفسير كرديم، خواننده را به اين نكته توجه داديم و اين نكته در تمامى داستان‏هائى كه در قرآن آمده، مشهود است و اختصاصى به يك داستان و دو داستان ندارد، بلكه بطور كلى از هر داستان آن قسمت‏هاى برجسته‏اش را كه آموزنده حكمتى يا موعظه‏اى و يا سنتى از سنت‏هاى الهيه است كه در امت‏هاى گذشته جارى شده نقل مى‏كند، همچنانكه اين معنا را در داستان حضرت يوسف ع تذكر داده و مى‏فرمايد: "لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب" (1) و نيز مى‏فرمايد: "يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم" (2) و نيز فرموده: "قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين، هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين". (3) و آياتى ديگر از اين قبيل.

پى‏نوشت‏ها:

1)به راستى در داستان ايشان عبرتى است‏براى خردمندان."سوره يوسف، آيه 111"
2)خدا مى‏خواهد شما را به سنت‏هائى كه در امت‏هاى قبل از شما جريان داشته، هدايت كند." سوره نساء، آيه 26"
3)قبل از شما سنت‏هائى جريان يافته، پس در زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بوده، اين قرآن بيانى است‏براى مردم و هدايت و موعظه‏اى براى مردم با تقوا."سوره آل عمران، آيه 138"

مقالات مشابه

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهزهرا حق‌زاده

درنگی در طواف النساء از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد عنایتی‌راد

حج و روايات تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندههادی یعقوب‌زاده

رازهای عرفانی حج در تفسیر عرفانی قرآن

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهرحیم کارگر

شفابخشی حج

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهمجتبی کلباسی

من الحج حدیث فی القرآن الکریم

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهمحمد الدسوقی